سهراب سپهرى "رفتن" ! رفتن که بهانه نمیخواهد ، یک چمدان میخواهد از دلخوریهاى تلنبار شده و گاهى حتى دلخوشیهاى انکار شده ... رفتن که بهانه نمیخواهد وقتى نخواهى بمانى ، با چمدان که هیچ بى چمدان هم میروى ! "ماندن" ! ماندن اما بهانه مى خواهد ، دستى گرم، نگاهى مهربان، دروغهاى دوست داشتنى، دوستت دارمهایى...
هر که دارد سر همراهی ما بسم الله.... بر روح رســـــول مهـــــربانی صلوات چون گلشن گل به شادمانی صلوات او رونق عیش ماســـت اندر دو سرا بر رونق عیــش جاودانی صلــــــوات
وقتی دو نفر از هم جدا میشن .... دیگه نمیتونن مثل قبل دوست باشن ؛ چون به قلب همدیگه زخم زدن ! نمیتونن دشمن همدیگه باشن ؛ چون زمانی همو دوست داشتن ! تنها میتونن آشنا ترین غریبه برای همدیگه باشن ...